Neue Seite 3

cinema-ye-azad

سينمای آزاد

. Postfach 100525 D-66005 Saarbrücken   .Tel: 0049 681 39224 . cinema-ye-azad@T-online.de

آرشيو               کارنامه              عکسها               خبرها                تماس با ما

سرآغاز

* اما داوری آنسوی در نشسته است
(حقايقی پيرامو ن فيلم شاملو؛ شاعر بزرگ آزادی)

درسايت شهروند خبری درج شده است در باره ی بهمن مقصودلو رابط وفادار سينمای جمهوری اسلامی. بهتر است ابتدا بخشی از اصل خبر را تکرار کنيم« بهمن مقصود لو» که بيش از اين مستند شاملو؛شاعربزرگ آزادی را براساس زندگی شاملو ساخته(!)قصد دارد از ديگربزرگان ادبی کشورنيز فيلم مستند بسازد. او گفته است« به نظر من ساخت اين گونه مستند ها از ضروريات جامعه ماست که متاسفانه اين امر به دليل نبودن فرهنگ تصويری (!) ميان ايرانيان تا کنون لحاظ نشده ومن با نيت پر کردن اين خلاءتصميم به ساخت پرتره های 60 دقيقه اِی از چهره های شاخص ادبيات ايران گرفتم . همينطور که در اصل خبر خوانديد اين حضرت که بسيار دل نگران ناشناس ماندن بزرگان ادبی جامعه است نويد داده که بزودیبرای پر کردن خلاِئی که بدليل عدم ساخت فيلم های مستند از بزرگان ادبيات ايجاد شده دست به ساخت يک سری کار مستند خواهد زد. البته در اين راه گويا صلاحيت منتخبين را وزارت جليله ارشاد اسلامی تعين خواهد کرد ؛اصلا به نظر مي رسد دليل اينکه بعد از گذشت سالها از عمر نکبت بار جمهوری اسلامی به تازگی آقای مقصود لو متوجه چنين خلائی شده خود نميتواند شک بر انگيز نباشد . می دانيم که ايشان از روشنفکران ذوحياتين هستند وبين جمهری اسلامی و امريکای جهانخواردر رفت وآمد؛ آيا در ميان جماعت خارج کشوری هيچ شخصيت ادبی ای راسراغ ندارند که به آن حد از ارزش واعتبار رسيده باشند که دوربين جستجوگر(!) آقای مقصود لو سراغشان را بگيرد ؟ اما با توجه به سابقه آشنايی طولانی که با اين جناب دارم خوب ميدانم که دل نگرانی آقای مقصود لو ربطی به خلاء ادبی ندارد؛ بيشتر فراهم آوردن امکان بر لفت وليس وخوش خدمتی برای ملا ها مد نظر آقای مقصودلو است. بيادمان مانده که او چند سال پيش تلاش بسيار کرد تا« آنتونی کوئين» را به دار الخلافه بکشاند وبرای رژيمي که هنوز از آسيب های جنايت ميکونوس مصونيت کامل نيافته بود آبرو بخرد وپير مرد هوشيار؛ اما زير بار اين خفت نرفت وبا عزت واعتباربا زندگی وداع گفت . البته آقای مقصود لو برای پر کردن خلا سراغ کسانی مي رود که قبلا در موردشان چراغ سبز رژيم رادريافت کرده باشد بي جهت نيست که نا م «محمود دولت آبادی» در سر لوحه ی مثلا مستند سازی ايشان قرار می گيرد. اما توانائی های فيلمسازی آقای مقصود لو هم خود حکايتی جداگانه دارد. او ادعا کرده است که چون به هنگام تهيه فيلم متوجه ناتوانايی(!) کارگردان شده کار را خودش سروسامان داد ه ونام مسلم منصوری را از سر اطف (!) در عنوان بندی فيلم آورده است. البته اين جناب بر اساس تبليغ های خودش دکتر سينماست اما آقای دکتردر طول عمر ثمر بخششان(!) چند فيلم را کارگردانی کرده است؟. تا ما بااتکا به پيشينه اش برای پذيرش ادعايش راهی بيابيم . .بيادم مانده که در حدود بيست وچند سال پيش در برنامه« کلوب سينمای آزاد» فيلمی با نام اردشير وصورتکهايش را نمايش داديم که اين فيلم ؛ علاوه بر اين که نتوانسته بود توانايی های کاريکاتوريست برجسته؛ اردشير محصص را بنماياند ؛ با درک نا درست کارهای محصص وبه دليل نا توانی در کار سينما وپرداخت ضعيف؛ شبه مستندی بی ارزش بود. اگر درست به يادم مانده باشد اين شبه مستند تنها کار سينماِيی آقای مقصود لو در 30 سال اخير است. که من برای کسب اطمينان بيشتر تمام منابع سينمايی کتابخانه ام رامرور کردم امانام آن فِيلم؛ در هيچ کجا ثبت نشده بود وعلاوه بر اين؛ نام آقای مقصود لوهم با عنوان فيلْمساز در هيچ کدام از کتب سينمايی وارد نشده است . حتی اگر نسبت دادن فيلم اردشيرو... به ايشان يک خطای حافظه باشد باز هم من اطمينان دارم فيلم شاملو با تمام دخل وتصرفی که در آن شده وبا وجودمصيبت های که ديده در همين شرايط هم از حد وتوان فيلمسازی مقصود لو فراتر است. بهمين دليل بهمن خان ميخواهدنتيجه کار ديگریرا به خودش متصل کند.
در خبر کوتاه سايت شهروندهم ؛ بر اساس توهمی که مقصود لو خود پراکنده است وی کارگردان مستند« شاملو؛ شاعر بزرگ آزادی» معرفی مي شود وچند سال پيش هم مقصودلو فيلم را در چند شهر آلمان گردانيد وهمه جا خودش را کار گردان فيلم شناسانيد . کانون های فرهنگی ميز بان هم شايد به خاطر نا آشنايي با اين موجودويا به دلايل ديگر در جا انداختن وتثبيت سرقت سينمايی با آقای دکتر سينما ياری رسانيدند . با وجود اين که کارگردان اصلی فيلم (مسلم منصوری) در خارج از ايران بسر مي برداما تهيه کننده اين فيلم که هم در داخل با مقامات حکومت همراه است وهم در مطبوعات وراديو تلويزيون های لوس آنجلسی همدست دارد؛ موفق شد نام او را بي آن که هيچ صدای اعتراضی به گوش برسد با وقاحت حذف نمايد .مسلم منصوری خود در جزوه ای افشاگرانه با عنوان:حمالان پوچی با صراحت؛ بسياری از اتفاقات مربوط به اين فيلم وجامعه روشنفکری برون ودرون ايران را شفاف مي کندو در باره دخالت های نا روای مقصود لو چنين مي نويسد :
«.يکبار به شاملو گفتم مقصود لو اصرار دارد با افراد بيشتری صحبت کنيم وافراد بيشتری در فيلم باشند تا فيلم تماشاگران بيشتری را جلب کند. شاملو گفت : « احتمالا ميخواهد شو راه به اندازد. به مقصود لوبگوتو فيلم را کرايه بده چه کار به اين حرفها داری.
آن روز آيدا نيز مثل هميشه کنار شاملو حضور داشت.» مقصود لوهمينطور به ميل خودش مصاحبه ها ئيِ را به فيلم افزوده است .دراين مورد هم مسلم منصوری مي نويسد :
«برادرش ازطرف مقصود لو اصرار داشت که به جز افرادی که برای مصاحبه در نظر گرفته ام با چند نفر ديگر که از دوستان عزيز ونازنين مقصود لو هستند مصاحبه کنم از آن« جمله آقای بهاء الدين خرمشاهی که من به دلايلی نمي خواستم با اين افراد مصاحبه کنم... من در فيلم از مصاحبه آنها استفاده نکردم.. با خانم ايران درودی واسماعيل نوری علاء خودش مصاحبه کرده وبه فيلم شاملو اضافه کرده که اختلاف ما از اين نقطه آغاز مي شود ...به هر حال من نه آقای نوری علا ونه خانم درودی را از نزديک مي شناسم ونه مي دانم که آنهادوست های عزيز ونازنين مقصود لو هستند ويا نه واز اين که اسم آنها را در اين نوشته می برم از هر دوی آنهاعذر ميخواهم ...» در اين شرايط حتی قضاوت در باره ی فيلمی که زير عنوان شاملو شاعرآزادی به بازار عرضه شده است با مشکل مواجه مي شود بايد در انتظار بود 15 ساعت راش ( تصاوير مونتاز نشده ) اين فيلم که خوشبختانه نزد مسلم منصوری باقی مانده وسند مهمی از انديشه های احمد شاملو است؛ بعد از تدوين نهايی به مردم عرضه شود. اما چراسينماگری چون مسلم منصوری حرفش به جائی نمی رسد ودر همين اروپا ودر داخل ايران می شود به راحتی حق وحقوق او را پايمال کرد. او سينماگری است که تا چند سال پيش در داخل ايران کار مي کرد. اما اگر به فيلمهايی که ساخته وحرفهايی که در مورد سينمای جمهوری اسلامی گفته و نوشته توجه کنيم در مي يابيم که چرا فيلمهای او امتياز های آنچنانی کسب نمي کند وچرا او در ميان ايرانيان ساکن اروپا نا شناس مانده است وتنها فيلمی که از او امکان مي يابد نمايش های متوالی داشته باشد« شاملوشاعر آزادی »است که اين فيلم هم با دخالت تهيه کننده ؛ ارزش هايش مغشوش شده وآنچه هم که عرضه شده نام وحق او را به نفع کارچاق کن ها ی رژيم مصادره کرده اند . مسلم منصوری در ايران فيلم مي ساخت اما دوربين او اجيرجشنواره های سينمايِی نبود . در فيلم خوب مستندی که من از او ديده ام ( کلوزآپ نمای نزديک ) او به سراغ سبزيان ميرود ( انسان سيه روزی که شيفته سينما بود وخودش را به جای محسن مخملباف جا زد و بخشی از سرگذشت استرليزه شده او دستمايه کيارستمی برای ساخت کلوزآپ بود ) ودر اين مستند در مي يابيم که کارگردانان سينمای گلخانه ای چگونه از صادقت وسادگی اين انسان در مانده سوء استفاده کردند وخود به موقعيت های مد نظرشان رسيدند واو همچنان تنها وبي پنهان وتهی دست ماند واز خاطره ها هم محو شد )
دو مستند ديگر مسلم« زنان جنگ زده» و «زنان تن فروش» را من هنوز نديده ام وهمچنين او از گروهای فيلمسازی جوانان که در ايران مخفيانه فعاليت مي کنند نيزمستندی ساخته است واين اولين بار است که فيلمسازی با شهامت به سراغ چنين سوژه ای مي رود وموفق می شود مواد فيلمبرداری شده را از چنگال آخوند ها به سلامت نجات دهد( دوکار ديگرمنصوری نيزمخفيانه فيلمبرداری واز ايران خارج شده است) . خوانندگان بياد دارند ما بار ها در مطالبمان گفتيم و فرياد زديم که وظيفه تبعيديان حمايت از کسانی نيست که رژيم با صرف هزينه هایسرسام
آور مبلغ آنان است وما مي بايد فرياد های در گلو مانده سينماگرانی را رسا کنيم که در همان شرايط ودر زير سرنيزه؛ دوربين هايشان را آزاد ورها به ميان مردم مي برند .آثارشان نه مورد پسند جشنواره هاست ونه دلال های فيلم که منبع تغذيه اپوزسيون مترقی ! هستند ما را از وجود سينمای معترض در داخل سر زمين اسيرمان مطلع ميکنند وحالا مسلم منصوری با فيلمی مستند مارا با آنان پيوند مي زند. بر اساس اسنادی که مسلم منصوری منتشر کرده يکی از موارد اختلاف وی با مقصود لو به خاطر اين مسئله است که مقصود لو مي خواهد فيلم شاملو را از محصولات جمهوری اسلامی بنماياند وبا اين شگرد برای رژيم و وزارت ارشادش که به ادعای مقصود لو اجازه ساخت فيلم را داده اعتبار کسب کند .در صورتيکه زماني که مسلم منصوری کار ساخت اين فيلم را آغاز می کند بهمن مقصودلو اصلا در جريان کار نبوده و منصوریبرای تهيه فيلم با هيج مقام دولتی مذاکره نکرد وبرای کسب مجوز هم به وزارت ارشاد تماسی گرفته نشد وتنها وقتی کار فيلم برداری در اثر مشکلات مادی به بن بست بر خورد کرد. مقصود لو که اهدافش برای منصوری پنهان بود زيرعنوان تهيه کننده وارد ماجرا شد . سخت در انتظاريم امکانی برای نمايش کارهای منصوری وگفتگو با اودر شهر های اروپا فراهم شود وتا آن زمان وبرای آشنايی خوانندگان به نحوه تفکر مسلم منصوری؛ تکه هائي از نظرهای او پيرامون سينمای جمهوری اسلامی را نقل مي کنيم وچون او خود در داخل کشور ودر جهنم جمهوری اسلامی مي زيسته است ديگر نمي توان اوراکنار گود ونا آشنا به مسايل داخلی قلمداد کرد وبه اين بهانه برای ادامه تبليغ صادرات فرهنگی وهنری جمهوری اسلامی مجوز کسب نمود ؛ با اميد اين که هنری بنويسان برون مرزی از خواب بر خيزند ( اگر خودشانرا به خواب نزده اند) دست از حمايت ازهنر صادراتی بر دارند ومطمئن باشند که در فردایِ ايران آزاد که بسياری از فجايع اين رژيم بر ملا مي شود پرونده های سينماگران خودی وچاپلوسان سينمايی ودلالان هم که برای بقاء حکومت همراهی کرده اند گشوده خواهد شد. آن روز ديگر جايی برای بهانه هايی مثل« ما که نمي دانستيم» با قی نميماند . نقل تکه هايی از نوشتار های مسلم منصوری رادر اين مطلب ضروری می دانيم
در مطلبی با عنوان« سينمای سانسور» مسلم منصوری مينويسد : «تنها حيطه ای که حکومت برای فيلمسازان باقی گذاشته پرداختن به مضامين عاطفی وبه دروغ آرمان گرايانه است ويا 0تقليد وتکرار شگرد های ساختار شکنانه از نوع فيلم های کيارستمی...امروزه فستيوال ها نيز در چهار چوب سانسور حکومت روند توليد فيلم را بر اساس سليقه های خود سمت وسو مي دهند. امروزه موج فيلمسازی برای چشم پوشی است؛ پس بايدپديده سانسور راجور ديگری ديد؛سانسور را مکمل هنر دانست نه رها شدن انرژی انسانی را. اگر اينگونه فيلم ها را مي پسنديم ديگر چرا از صحبت آخوند ها در بالای منبر بدمان مي آيد. مگر درس های اخلاقی آخوند ها و توصيه آنها به مهربانی وکمک به هم نوع چيزي نيست که در اين فيلم های به اصطلاح انسانی طرح مي شود.
.... اين فيلم ها در سيستمی کارکرد دارند که تفکر آخوند ها؛ مسايل اخلاقی وانسانی هر دو در نهايت سر از صندوق خيريه حاج آقابازاری در مي آورد. بی جهت نيست بعد از نمايش« رنگ خدا» مجيد مجيدی در لوس انجلس يک مشت حاج آقای بازاری اينجايی برای نابينايان ايران صندوق خيريه مي زنند ويا با نمايش بچه های آسمان تعدادی کفش به ايران مي فرستند اما يک نفر اشاره نمي کند که فقط نيمي از حساب رفسنجانی ويا ديگر مقامات جمهوری اسلامی مي تواند به همه ی بچه های ايران کفش بپوشاند وزندگی همه نابينايان وبينايان ايران را تامين کند» .
در نوشتاری با عنوان: «هنر ؛ پوشش سرکوب» در باره هنرمندانی که در اين سالها ضمن حمايت از خاتمی ارادت خود را به رهبر نيز اعلام مينمايند مي نويسد« اگر اين جماعت ذره ای شرف داشتند وبويی از آزادگی برده بودند به پول وپله آخوند ها ومدالهای فستيوالی اش پشت مي کردند ودر کنار زنان ومردانی قرار مي گرفتند که شلاق خوردند؛ زندان کشيدند؛ شکنجه شدند به سر دار رفتند ولی به اين مهيب ترين ارتجاع تاريخ ايران نه گفتند؛ قرار مي گرفتند؛ يا کوچ ميکردند به خارج وصدائي مي شدندبرای صدای سرکوب شده مردمشان؛ نه اين که در زيرتابلوی دروغين هنر؛ فرهنگ اطاعت وزبونی ودر يوزگی را در مقابل فرهنگ اعتراض وآزادگی علم کنند وعملا در گنداب فرهنگی رژيم غوطه بخورند وبه بلند گوی حکومت فقر واسارت تبديل بشوند.»
اميد اين که در يافته باشيم که چرا کارهای مسلم منصوری ها در دست دلالهای فيلم اسير مي شود وآنان به ميل و اراده خود به هر شکلی که مي خواهند در آن دخل وتصرف مي کنند وچرا جشنواره های سينمائی فيلمهای بی ارزشی مثل تخته سياه ويا سکوت ويا سفر قندهار را روی سرشان مي گذارند وحلوا حلوا مي کنند؛ وچرا مقامات جمهوری اسلامی عرصه را چنان بر سينماگران غير خودی وزبان دراز تنگ مي کنند که آنان يا کار سينما را ببوسند وکنار بگذارند ويا به خارج ازحيطه قدرت ملايان کوچ کنند. اما سينماگران راستين در هر شرايط که قرار بگيرند حرفشان را خواهند زد. همانگونه که مسلم منصوری در خارج ايران نيزذره ای از راه مبارزه عليه رژيم دور نشده وباصراحت مي نويسد :
«بايد اين دستگاه فرهنگی وهنری آدمکشان حاکم برايرانرا در هم شکست »واين خواست همه آنهائيست که به کليت اين نظام فاسد نه گفته اند . شايسته اين که همگام با يکديگر تا لحظه سقوط قريب الوقوع اين رژيم حرکت کنيم . بايد سينماگرانی که در اين سالها در داخل مانده اند ودر شرايط سخت با به جان خريدن خطر کار کرده اند آفرين گفت واگر به ميان ماآمده اند واينجا ماندگار شده اند مقدمشان را گرامی بد اريم.
حرفهايی ازاحمد شاملو در گفتگويی بامسلم منصوری پايان بخش نوشتار اين بارمان است باهم بخش هايی از اين گفتگو را مي خوانيم
« تازه ماجرای دوم خرداد راه افتاده بود با هياهوی کر کننده بسياری از کار شناسان اجتماعی؛پاسداران سياسی؛استادان؛روشنفکران؛هنرمندان ... صف کشيده بودند تا خود را با بند تنبان خاتمی دار بزنند... به شاملو گفتم فکر مي کنيد کتابهايتان در اين شرايط چاپ بشود نگاهی سر زنش آميز به من کرد وگفت :
هزار سال سياه هم نمي خواهم چاپ بشود تا اينها زنده اند برايم فرقی نمي کند چه چيزی چاپ بشود ويا نشود .. آزادی برای اين حکومت همانقدر کشنده است که سم های خطرناک برای بدن انسان. اين حکومت مانند ماشينی است که از کار افتاده... هرشگردی هم به کار ببرند نمی توانند اين ماشين جنايت رابه حرکت وادارند...با اين شگرد ها مي خواهند مدتی جامعه را سر گرم کرده وانقلاب ديگری را به تعويق اندازند.
گفتم: اماگروهی از روشنفکرا ن وهنرمندان پشت اين قضيه قرار گرفتندو هورا کش اين ماجرا شدند.
گفت :« اين چيز عجيبی نيست. روشنفکران برای اولين بارنيست که پشت حکومت ها پنهان مي شوند وسرازآخورحکومت در مي آورند در اينجا مردم عادی هميشه از روشنفکروهنرمند جلوترند...
ايا چنين انسان والايی اگر زنده مي بود ساکت مي ماند تا فيلم مربوط به او وکارهايش دردست دلالها به چرخد وزير عنوان محصولی از جمهوری اسلامی به نمايش درآيد؟ جواب به اين سئوال را چند سطر بالاتر دريافت کرده ايد. بصير نصيبی2002/07/28

*جدا شده از سروده ای از احمد شاملو با عنوان:« در آستانه» در شماره 695 مرداد81 نيمروز چاپ شد
, وبعدا در سايت ديدگاه نيز تکرار گرديد


سرآغاز